جدول جو
جدول جو

معنی لکه گیری - جستجوی لغت در جدول جو

لکه گیری
پاک کردن لکه های لباس یا چیز دیگر، اصلاح و ترمیم قسمت های ریخته شدۀ گچ دیوار یا سقف
تصویری از لکه گیری
تصویر لکه گیری
فرهنگ فارسی عمید
لکه گیری
(لَکْ کَ / کِ)
عمل لکه گیر. عمل ستر و اصلاح لکه ها از گچ یا نقش دیواری و غیره. اصلاح کردن قسمتهای ریختۀ گچ و مانند آن از دیواری و سقفی و غیره. ریخته های گچ یا نگار دیواری یا سقفی را به صلاح آوردن، زدودن لک لباس و پاک کردن آن
لغت نامه دهخدا
لکه گیری
قسمتهای ریخته گچ و مانند آن از دیواری و سقفی را اصلاح کردن
تصویری از لکه گیری
تصویر لکه گیری
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گه گیری
تصویر گه گیری
غافلگیری، اسبی که گاه گاه رم بکند، درد یا عارضه ای که ناگهان بروز کند، گاه گیر، گه گیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لکه گیر
تصویر لکه گیر
آنکه لکۀ چیزی را پاک کند
فرهنگ فارسی عمید
(کَ رَ / رِ)
عمل گرفتن کره (مسکه) از شیر یا دوغ. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مأبون. (آنندراج). مخنث و ملوط. (ناظم الاطباء). و رجوع به کله گیری شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
ریاست و حکومت. (ناظم الاطباء). کشورستانی. کشورگشایی: چون... به بلاد عراق آمد (ملکشاه) خصمی چون قاورد عمش از کرمان با لشکری گران و عدت و آلت فراوان به قصد ملک گیری روی به عراق نهاد. (سلجوقنامۀ ظهیری ص 30). رجوع به ملک گیر شود
لغت نامه دهخدا
(نُ تَ / تِ)
ایرادگیری. اعتراض. (فرهنگ فارسی معین). عمل نکته گیر. رجوع به نکته گیر شود
لغت نامه دهخدا
در تداول عامه بجای لوس گری، مثل خل گیری بجای خل گری، ننری
لغت نامه دهخدا
عمل لیف گیر، استخراج لیف موز و جز آن
لغت نامه دهخدا
رجوع به گه گیری شود
لغت نامه دهخدا
(کُرْ رَ / رِ)
عمل گرفتن کره از مادیان. کره گرفتن. کره کشی کردن
لغت نامه دهخدا
آنکه لکه گیرد (از لباس و جز آن) ، آنکه اصلاح قسمتهای ریختۀ گچ و مانند آن از دیواری یا سقفی کند
لغت نامه دهخدا
(کُ لَهْ)
ابنه. (آنندراج). عمل کله گیر:
قصد پدران نشانۀ ناپاکی است
این تاج ستانی ز کله گیری هاست.
اشرف (از آنندراج).
و رجوع به کله گیر شود
لغت نامه دهخدا
(سِ شِ کَ تَ)
رجوع به لکه گیری شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نکته گیری
تصویر نکته گیری
خرده گیری ایراد گیری اعتراض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملک گیری
تصویر ملک گیری
مملکت گیری کشور ستانی: (ملکشاه... چون... ببلاد عراق آمد خصمی چون قاورد عمش از کرمان با لشکری گران و عدت و آلت فراوان بقصد ملک گیری روی بعراق نهاد) (سلجوقنامه ظهیری. چا. 30)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوس گیری
تصویر لوس گیری
خود را بیجا عزیز نمودن ننری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لقمه گیری
تصویر لقمه گیری
عمل لقمه گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه لکه های پارچه و لباس و غیره را پاک کند، آنکه قسمتهای ریخته گچ و غیره را از دیوار یا سقفی اصلاح کند
فرهنگ لغت هوشیار
عمل گه گیر، چموشی (ستور) : سمند عشق را شاهد ز گه گیری برون آری ظهوری در رکاب غم عنان دادی خموشی را. (ظهوری)
فرهنگ لغت هوشیار
پاک کردن لکه های پارچه و لباس و غیره، اصلاح کردن قسمتهای ریخته گچ و غیره از دیوار و سقف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکته گیری
تصویر نکته گیری
ایراد، گیری، عیب جویی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از همه گیری
تصویر همه گیری
اپیدمی
فرهنگ واژه فارسی سره
اعتراض، انتقاد، خرده گیری، خرده گیری، نقد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
یکدیگر را به اشتیاق در آغوش کشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی